و مورد آزاد شیطانی قرار گرفت. در این گزارش آسیب شناسی این حادثه را از زبان کارشناس روانشناسی بخوانید.
راضیه پلههای کلانتری ابوسعید را دو تا یکی طی کرده بود. صورتش از عرق خیس بود و لب هایش سفید شده بود. از یکی دو سرباز چیزهایی پرسید. آنها با دست اتاق رئیس کلانتری را به او نشان دادند. اتاقی که پشت یک در شیشهای بود.
وارد اتاق رئیس کلانتری شد و همانطور که نفس نفس میزد، در چند جمله کل ماجرایی را که او را اینطور آشفته کرده بود تعریف کرد. رئیس کلانتری از او خواست قبل از هر اقدامی سراغ واحد مددکاری برود
او در ادامه گفت: «من در یک اداره کار میکنم و باید هر روز ساعت ۸ صبح ساعت بزنم. اما چند روزی بود که موقع رفتن به سر کار، نازنین به حدی گریه میکرد و مانع من میشد که دیر به اداره میرسیدم. تمام حرفش هم همین بود که میگفت دلش نمیخواهد به خانه مادرهمسرم برود. دست من را میگرفت و با التماس از من میخواست او را به خانه مادربزرگش نبرم. حتی وقتی اصرار من را میدید، شروع میکرد به جیغ و گریه. برای همین چند روزی بود که خواهر من از راه دور به خانه ما آمده بود تا موقع رفتن من به سر کار مراقب نازنین باشد.»
مادر نازنین مستاصل شده بود. خواهرش دیگر نمیتوانست بیشتر از این در خانه شان بماند. نازنین هم پایش را در یک کفش کرده بود و میگفت خانه مادربزرگش نمیرود: «یک شب دخترم را در آغوش گرفتم و از او خواستم با من حرف بزند. فکر میکردم دوری از من او را حساس کرده است. به هر چیزی فکر میکردم جز چیزی که شنیدم.»
نازنین همان شب به مادرش گفت که در خانه مادربزرگش مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. مادر شوکه بود و میخواست از فردی که دخترش را مورد آزار و اذیت قرار داده بود شکایت کند.
مادر نازنین در ادامه به سرگرد افشنگ گفت: «یکی از اقوام همسرم آن روز مهمان خانه مادرشوهر من بود. او مردی میانسال و مورد احترام همه خانواده است. باورم نمیشود که او به دخترم تعرض کرده باشد. اما نازنین به من گفت وقتی ظهر در خانه مادربزرگش بوده، مادربزرگ مشغول آماده کردن ناهار میشود وهمان موقع آن مهمان میانسال نازنین را در گوشه یکی از اتاقهای خانه مورد آزار و اذیت قرار میدهد.»
او در ادامه گفت: «من و همسرم وقتی موضوع را فهمیدیم نزدیک بود از ناراحتی سکته کنیم. همسرم بدون هیچ تاملی سوار ماشین شد و راهی منزل آن مرد شد که در شهر دیگری است. من هم همراهش رفتم. در میان راه از شدت ناراحتی به یکی از آشنایان که وکیل است زنگ زدم و او من و همسرم را متقاعد کرد که به خانه آن فرد نرویم. برای همین از میان راه بازگشتیم و تصمیم به شکایت از او گرفتم. شک ندارم اگر پای ما به خانه او میرسیدهمسرم آن مرد را به قتل میرساند.»
تجاوز به بچهها! خانواده هاچه باید کنند؟!
سرگرد افشنگ در ادامه گفت: «غالبا آزار دهندههای جنسی با ایجاد ترس و تهدید در کودک به نیت پلید خود میرسند. همین بیش از هرچیزی در کودک احساس اضطراب میکند. باید به کودک آموزش داده شود تا قدرت نه گفتن داشته باشد.»
سرگرد افشنگ در آخر گفت: «اولین و مهمترین قدم باید برای والدین حفظ خونسردی باشد. هر چند این کار بسیار سخت است، اما چارهای جز این نیست و با حفظ خونسردی کودک کمترین آسیب را میبیند. نباید در این مورد بیش از حد از کودک پرس و جو شود. هر بار با جستجو از او بخواهیم موضوع را موشکافی کند، او را به بالاترین سطح اضطراب برمی گردانیم. اگر کودک دلش خواست در مورد آزار جنسی که دیده شده حرف بزند، باز هم والدین باید با خونسردی گوش دهند. آنچه در مورد آزار دیدههای جنسی خردسال و بزرگسال تفاوت دارد همین بحث بازگویی ماجراست. در بزرگسالان فرد نیاز به تخلیه هیجانی از طریق بازگویی ماجرا دارد. دارد، اما در خردسالان، چون آنها درک کاملی از ماجرا ندارند، بحث تخلیه هیجانی مطرح نیست.»