او مدعي شد نامادرياش وي را براي قتل پدر اغفال كرده بود.اين قتل روز ۵مردادماه سال ۹۲در خانهاي در جنوب غرب تهران اتفاق افتاد و در جريان آن پسري پدرش را به قتل رساند. او جسد پدرش را داخل خودروي وي انداخت و از خانه بيرون برد تا در محلي دور افتاده دفن كند اما بعد از چند ساعت سرگرداني با خراب شدن ماشين به تعميرگاه رفت و در همانجا با كشف جسد دست قاتل رو شد.
با دستگيري پسرجنايتكار، او اعتراف كرد كه با همدستي نامادرياش به نام پريسا پدرش را به قتل رسانده تا ارثيه وي را تصاحب كند. وي گفت كه آنها به پدرش قرص خواب آور خورانده و درحاليكه وي در خواب بوده او را خفه كردهاند. در چنين شرايطي پرونده با صدور قرار مجرميت و كيفرخواست به دادگاه كيفري يك استان تهران فرستاده شد.
در جلسه محاكمه كه صبح ديروز در شعبه چهارم دادگاه به رياست قاضي اصغر عبداللهي برگزار شد ابتدا نماينده دادستان به قرائت كيفرخواست پرداخت و اتهام پسر جوان را مباشرت و اتهام پريسا را معاونت در قتل اعلام كرد. در ادامه پدر و مادر مقتول بهعنوان اولياي دم در جايگاه ايستادند و خواستار صدور حكم قصاص براي نوهشان شدند. پدر مقتول گفت: من دوست ندارم نوهام قصاص شود اما چون او واقعيت را نميگويد من هم حاضر به بخشش نيستم.
در ادامه پسر جوان در جايگاه ايستاد و گفت: من اتهام قتل پدرم را قبول دارم اما اين كار را تحتتأثير حرفهاي نامادريام انجام دادم. وي ادامه داد: سالها قبل پدر و مادرم از يكديگر جدا شدند و از آن زمان پدرم با پريسا ازدواج كرد. پدرم وضعيت مالي خوبي داشت و من هم رابطه خوبي با او داشتم اما از مدتي قبل پريسا زمزمههايي را شروع كرد و گفت بهتر است پدرت را به قتل برسانيم تا ارثيهاش را صاحب شويم. او معتاد بود و گاهي با يكديگر شيشه مصرف ميكرديم.
جزئيات جنايت
متهم درباره جزئيات جنايت گفت: ۳بار داخل غذاي پدرم داروي خواب آور ريختيم اما فايدهاي نداشت. دفعه اول او غذا را نخورد. بار دوم او غذاي مسموم را خورد اما اتفاقي برايش نيفتاد اما سومين بار او بيهوش شد اما خودم جرأت نكردم او را به قتل برسانم. حرفهاي پريسا درباره قتل پدرم ادامه داشت تا اينكه يك شب كه غذا خورشت قيمه داشتيم من ۱۰قرص خواب آور قوي داخل آن ريختم. آن شب پريسا در خانه نبود. اعضاي خانوادهام بعد از خوردن غذا به خواب عميقي فرو رفتند. حدود ساعت ۲بامداد بود كه با يك لوله آهني و طناب سراغ پدرم رفتم و او را به قتل رساندم.
متهم ادامه ماجرا را اينطور بازگو كرد: با زحمت جسد را در صندوق عقب زانتياي پدرم انداختم و از خانه بيرون بردم. نميدانستم با آنچه كنم. از حدود ساعت ۳بامداد تا ۱۱صبح در خيابانها پرسه ميزدم تا اينكه ماشين خراب شد و درحاليكه جسد هنوز در صندوق عقب بود ماشين را براي تعمير به مكانيكي بردم. آن موقع خيلي خسته بودم و نميدانم چطور شد كه خوابم برد و وقتي بيدار شدم فهميدم مكانيكها جسد را ديده و با پليس تماس گرفتهاند. اگر حرفهاي نامادريام نبود شايد هيچ وقت پدرم را به قتل نميرساندم.
دفترچه اسرار آميز
پسر جوان بعد از قتل پدرش اثر انگشت او را در دفترچهاي ثبت كرده بود؛ دفترچهاي كه ناپديد شده و قضات دادگاه هم اطلاعي از آن ندارند. وي در اينباره گفت: پريسا دفترچه را به من داده بود تا بعد از قتل اثر انگشت پدرم را در آن وارد كنم تا اموال او را تصاحب كند. من هم بعد از قتل اين كار را كردم اما دفترچه را روي سنگ اپن آشپزخانه جا گذاشتم و بعد از آن نميدانم دفترچه چه شد.
پريسا گفته بود كه تو را نجات ميدهم و از طرف فرزندانم به تو رضايت ميدهم تا آزاد شوي اما هيچ كاري نكرد.در ادامه اين جلسه متهم رديف دوم كه با قرار وثيقه آزاد است در دفاع از خود گفت: همه حرفهاي پسر جوان دروغ است و من از اين ماجرا اطلاعي نداشتم. من گاهي با شوهرم بگو مگو ميكردم اما هيچ وقت به مرگش راضي نبودم و نميخواستم بچه هايم يتيم شوند.
با پايان اظهارات متهمان، قضات دادگاه دستور ارسال پرونده به دادسرا براي انجام تحقيقات بيشتر و پيدا كردن دفترچه اسرار آميز را صادر كردند.